فصل 2: کالبدشکافی بازارها -شرکت و ساختارهای بازار


مقدمه: از دکه‌ی سر کوچه تا غول‌های فناوری

شعار: «قوانین بازی را نمی‌دانید؟ پس شما بخشی از بازی دیگران هستید.»

تا به حال فکر کرده‌اید چرا قیمت یک قرص نان در تمام نانوایی‌های یک محله تقریباً یکسان است، اما قیمت گوشی‌های موبایل می‌تواند میلیون‌ها تومان تفاوت داشته باشد؟ چرا ورود به کسب‌وکار رستوران‌داری نسبتاً آسان است، اما راه‌اندازی یک شرکت خودروسازی جدید تقریباً غیرممکن به نظر می‌رسد؟ پاسخ تمام این سوالات و هزاران راز دیگر دنیای تجارت، در یک مفهوم کلیدی نهفته است: ساختار بازار.

بازار، میدان نبردی است که در آن شرکت‌ها برای بقا و کسب سود می‌جنگند. اما این نبرد همیشه به یک شکل نیست. گاهی مانند یک مسابقه دوی ماراتن با هزاران شرکت‌کننده است که هیچ‌کس بر دیگری برتری ندارد (رقابت کامل)، و گاهی شبیه یک دوئل نفس‌گیر بین چند غول قدرتمند است که هر حرکتشان بر سرنوشت دیگری تأثیر می‌گذارد (انحصار چندجانبه).

در این راهنمای جامع، ما پرده از اسرار چهار ساختار اصلی بازار برمی‌داریم. شما یاد خواهید گرفت که چگونه شرکت‌ها در هر “زمین بازی” قیمت‌گذاری می‌کنند، چگونه با هم رقابت می‌کنند و چه سرنوشتی در بلندمدت در انتظارشان است. این دانش، سلاح مخفی شما برای تحلیل هر صنعتی، از ساده‌ترین کسب‌وکارهای محلی گرفته تا پیچیده‌ترین شرکت‌های فناوری جهانی است. با ما همراه شوید تا نقشه استراتژیک دنیای کسب‌وکار را رمزگشایی کنیم و بفهمیم در پشت هر قیمت و هر محصول، چه منطق اقتصادی قدرتمندی نهفته است.

————————————————————————————————

بخش اول: آشنایی با ارکان اصلی بازار

در این فصل، ما چهار نوع ساختار بازار را بررسی می‌کنیم: رقابت کامل، رقابت انحصاری، انحصار چندجانبه (الیگوپولی) و انحصار کامل (مونوپولی). ما می‌توانیم با بررسی پنج عامل زیر، جایگاه یک صنعت را در این طیف تحلیل کنیم:

  1. تعداد شرکت‌ها و اندازه‌های نسبی آن‌ها.
  2. میزانی که شرکت‌ها محصولات خود را از یکدیگر متمایز می‌کنند.
  3. قدرت چانه‌زنی شرکت‌ها در زمینه قیمت‌گذاری.
  4. موانع ورود به صنعت یا خروج از آن.
  5. میزانی که شرکت‌ها بر سر عواملی غیر از قیمت با یکدیگر رقابت می‌کنند.

در ادامه، هر یک از این ساختارها را با تمام جزئیاتشان کالبدشکافی می‌کنیم.

————————————————————————————————

بخش دوم: رقابت کامل (Perfect Competition) – اقیانوسی از رقبای یکسان

تعریف: رقابت کامل به بازاری اطلاق می‌شود که در آن تعداد بسیار زیادی شرکت، محصولات کاملاً یکسان (identical products) تولید می‌کنند، موانع ورود به بازار تقریباً وجود ندارد و شرکت‌ها برای فروش، تنها و تنها بر اساس قیمت با یکدیگر رقابت می‌کنند.

در این ساختار، هر شرکت به تنهایی آنقدر کوچک است که هیچ تأثیری بر قیمت کلی بازار ندارد. به همین دلیل، شرکت‌ها را “قیمت‌پذیر” (Price Taker) می‌نامیم. آن‌ها با یک منحنی تقاضای کاملاً کشسان (یک خط افقی) روبرو هستند؛ یعنی می‌توانند هر مقداری را که بخواهند به قیمت بازار بفروشند، اما اگر حتی یک ریال قیمت را بالاتر ببرند، هیچ خریداری نخواهند داشت. بازار محصولات کشاورزی مانند گندم یا ذرت در یک منطقه، تقریب بسیار خوبی از چنین بازاری است

تصمیم‌گیری شرکت در رقابت کامل

  • قیمت‌پذیری (Price Taker): شرکت‌های تولیدکننده در رقابت کامل هیچ تأثیری بر قیمت بازار ندارند. عرضه و تقاضای کل بازار، قیمت را تعیین می‌کنند. شرکت منفرد، این قیمت را به عنوان یک واقعیت پذیرفته و تنها می‌تواند تصمیم بگیرد چه مقداری تولید کند.

نمودار تقاضای شرکت های قیمت پذیر

  • حداکثرسازی سود: قانون طلایی برای هر شرکتی، تولید تا جایی است که درآمد حاصل از فروش آخرین واحد (درآمد نهایی یا MR) دقیقاً با هزینه تولید همان آخرین واحد (هزینه نهایی یا MC) برابر شود. یعنی:MR=MC
  • نقطه تولید بهینه : بنابراین، شرط حداکثرسازی سود برای یک شرکت در بازار رقابت کامل به این صورت ساده می‌شود:

تولید تا مقداری که قیمت بازار با هزینه نهایی برابر شود (P=MC). هر واحدی که فراتر از این نقطه تولید شود، زیان‌ده خواهد بود زیرا هزینه تولید آن از درآمد حاصل از آن بیشتر است

سود اقتصادی و تعادل بلندمدت

در یک بازار کاملاً رقابتی، شرکت‌ها نمی‌توانند برای مدت طولانی سود اقتصادی (سودی که از بازده عادی سرمایه‌گذاری بیشتر است) کسب کنند. این یک قانون آهنین است که توسط مکانیزم ورود و خروج آزادانه اجرا می‌شود:

  1. جذابیت سود: فرض کنید قیمت بازار به دلیلی بالا رفته و شرکت‌های موجود در حال کسب سود اقتصادی هستند (یعنی قیمت P) بالاتر از متوسط هزینه کل (ATC) آن‌هاست). این سود مانند یک چراغ سبز، شرکت‌های جدید را به سمت این صنعت سودآور جذب می‌کند.
  2. ورود رقبا و فشار بر قیمت: با ورود شرکت‌های جدید، عرضه کل محصول در بازار افزایش می‌یابد. این افزایش عرضه (انتقال منحنی عرضه بازار به سمت راست) باعث می‌شود قیمت تعادلی بازار کاهش یابد.
  3. رسیدن به نقطه سر به سر: این فرآیند ورود رقبا و کاهش قیمت تا زمانی ادامه پیدا می‌کند که قیمت بازار آنقدر پایین بیاید که دقیقاً با حداقلِ متوسط هزینه کل (ATC) برابر شود. در این نقطه، که به آن تعادل بلندمدت می‌گویند، سود اقتصادی تمام شرکت‌ها به صفر می‌رسد. دیگر هیچ انگیزه‌ای برای ورود شرکت‌های جدید وجود ندارد و بازار به ثبات می‌رسد. در این حالت، رابطه زیر برقرار است.

تعادل در بازار کاملاً رقابتی

تصمیم‌گیری برای تعطیلی (Shutdown Decision)

گاهی اوقات قیمت بازار آنقدر پایین می‌آید که شرکت‌ها زیان می‌دهند (یعنی P<ATC). در این شرایط، مدیر باید یک تصمیم حیاتی بگیرد: آیا به تولید ادامه دهد یا کارخانه را موقتاً تعطیل کند؟

  • قاعده تصمیم‌گیری در کوتاه‌مدت: این تصمیم به رابطه بین قیمت و متوسط هزینه متغیر (AVC) بستگی دارد. هزینه‌های متغیر هزینه‌هایی هستند که با تولید تغییر می‌کنند (مثل مواد اولیه و دستمزد کارگران). هزینه‌های ثابت (مثل اجاره) در هر صورت باید پرداخت شوند، حتی اگر تولید صفر باشد.
    • ادامه تولید با وجود زیان: اگر قیمت بازار بالاتر از متوسط هزینه متغیر باشد (P>AVC)، شرکت باید به تولید ادامه دهد. چرا؟ چون درآمد حاصل از فروش هر واحد، علاوه بر اینکه تمام هزینه‌های متغیر آن واحد را پوشش می‌دهد، بخشی از هزینه‌های ثابت را نیز جبران می‌کند. در این حالت، زیان شرکت کمتر از زمانی است که کاملاً تعطیل کند و مجبور به پرداخت تمام هزینه‌های ثابت باشد.
    • تعطیلی فوری: اگر قیمت بازار کمتر از متوسط هزینه متغیر باشد (P<AVC)، شرکت باید فوراً فعالیت خود را متوقف کند. در این سناریو، درآمد حاصل از فروش حتی هزینه‌های متغیر تولید را هم پوشش نمی‌دهد و ادامه کار فقط زیان را عمیق‌تر می‌کند.
  • قاعده تصمیم‌گیری در بلندمدت: در بلندمدت، اگر شرکت به طور مداوم نتواند تمام هزینه‌های خود (هم ثابت و هم متغیر) را پوشش دهد، یعنی قیمت همواره پایین‌تر از متوسط هزینه کل (P<ATC) باشد، از صنعت خارج خواهد شد.

پویایی عرضه و تقاضا در بازار رقابت کامل

درک واقعی بازار رقابت کامل فراتر از تحلیل یک وضعیت ثابت است. زیبایی و کارایی این بازار در نحوه واکنش آن به شوک‌های خارجی نهفته است. این شوک‌ها می‌توانند از سمت مصرف‌کنندگان (تغییر تقاضا) یا از سمت تولیدکنندگان (تغییر هزینه‌ها و در نتیجه عرضه) باشند. بیایید هر دو سناریو را به تفصیل بررسی کنیم.

فرض اولیه ما این است که بازار در تعادل بلندمدت قرار دارد: قیمت بازار (P1) برابر با حداقل متوسط هزینه کل (ATC) است و سود اقتصادی تمام شرکت‌ها صفر است.

1. تغییر در تقاضای بازار (Market Demand Shifts)

وقتی سلیقه یا درآمد مصرف‌کنندگان تغییر می‌کند، منحنی تقاضای کل بازار جابجا می‌شود.

سناریو الف: افزایش تقاضا (مثلاً محصول ناگهان محبوب می‌شود)

  • اثر کوتاه‌مدت:
    • منحنی تقاضای کل بازار به سمت راست (D1​D2) حرکت می‌کند. با عرضه ثابت در کوتاه‌مدت (S1​)، این تغییر باعث افزایش شدید قیمت تعادلی بازار به P2 می‌شود.
    • برای یک شرکت منفرد، این قیمت بالاتر (P2) به معنای یک خط تقاضای افقی جدید و بالاتر است. از آنجایی که (P>ATC)، شرکت با تولید در سطح جدید (Q2​، جایی که P2 = MC)، سود اقتصادی مثبت و قابل توجهی کسب می‌کند. تمام شرکت‌های موجود در بازار از این وضعیت سود می‌برند.
  • اثر بلندمدت (فرآیند تعدیل بازار):
    • این سود اقتصادی جذاب، مانند یک سیگنال قوی عمل کرده و شرکت‌های جدید را به ورود به صنعت جذب می‌کند.
    • با ورود هر شرکت جدید، عرضه کل بازار افزایش می‌یابد و منحنی عرضه کل به تدریج به سمت راست منتقل می‌شود.
    • افزایش عرضه، فشار نزولی بر قیمت وارد می‌کند. قیمت  شروع به کاهش می‌کند.
    • این فرآیند ورود و کاهش قیمت تا زمانی ادامه می‌یابد که قیمت دوباره به سطح حداقل متوسط هزینه کل (ATC) برسد و سود اقتصادی مجدداً صفر شود.
    • نتیجه نهایی: قیمت به سطح اولیه ​ بازگشته، اما مقدار کل تولید در بازار بسیار بیشتر شده و تعداد شرکت‌های بیشتری در صنعت فعال هستند. شرکت منفرد اصلی نیز به سطح تولید و سود اولیه خود (صفر) بازمی‌گردد.

اثرات افزایش دائمی تقاضا

  • کاهش تقاضا این فرآیند دقیقاً برعکس است

2. تغییر در عرضه بازار (Market Supply Shifts)

این تغییرات معمولاً به دلیل رویدادهایی است که بر هزینه‌های تولید همه شرکت‌ها تأثیر می‌گذارد، مانند نوآوری‌های فناورانه یا تغییر در قیمت نهاده‌های تولید.

سناریو الف: کاهش دائمی در هزینه‌ها (مثلاً یک فناوری جدید و ارزان‌تر)

  • اثر کوتاه‌مدت و بلندمدت:
    • نوآوری باعث می‌شود منحنی‌های هزینه نهایی (MC) و متوسط هزینه کل (ATC) برای همه شرکت‌ها به سمت پایین منتقل شوند. نقطه حداقل ATC اکنون در سطح پایین‌تری قرار دارد.
    • چون شرکت‌ها می‌توانند با هزینه کمتری تولید کنند، حتی در قیمت فعلی نیز سود اقتصادی کسب می‌کنند. این امر آن‌ها را تشویق به تولید بیشتر می‌کند و منحنی عرضه هر شرکت (بخش بالای AVC از منحنی MC) به راست منتقل می‌شود. در نتیجه، منحنی عرضه کل بازار به سمت راست  جابجا می‌شود.
    • این افزایش عرضه باعث کاهش قیمت تعادلی بازار می‌شود تا زمانی که قیمت) با نقطه حداقل ATC جدید و پایین‌تر برابر شود.
    • نتیجه نهایی: بازار به یک تعادل بلندمدت جدید با قیمتی پایین‌تر و مقدار تولیدی بالاتر دست می‌یابد. مصرف‌کنندگان برنده اصلی این پیشرفت هستند. سود اقتصادی شرکت‌ها پس از طی شدن فرآیند تعدیل، دوباره صفر می‌شود، اما در یک ساختار هزینه کارآمدتر.

سناریو ب: افزایش دائمی در هزینه‌ها (مثلاً افزایش قیمت انرژی یا دستمزدها)

  • اثر کوتاه‌مدت و بلندمدت:
    • افزایش قیمت نهاده‌ها، منحنی‌های MC و ATC را برای همه شرکت‌ها به سمت بالا منتقل می‌کند.
    • در قیمت بازار فعلی، اکنون P<ATC و شرکت‌ها متحمل زیان اقتصادی می‌شوند.
    • این زیان باعث خروج برخی شرکت‌ها از صنعت در بلندمدت می‌شود.
    • خروج شرکت‌ها، عرضه کل بازار را کاهش می‌دهد و منحنی عرضه به سمت چپ حرکت می‌کند.
    • کاهش عرضه باعث افزایش قیمت بازار می‌شود. این روند تا زمانی ادامه می‌یابد که قیمت به اندازه کافی بالا برود تا با نقطه حداقل ATC جدید و بالاتر برابر شود.
    • نتیجه نهایی: بازار در یک تعادل بلندمدت جدید با قیمتی بالاتر، مقدار تولیدی کمتر و تعداد شرکت‌های کمتر به ثبات می‌رسد. سود اقتصادی شرکت‌های باقی‌مانده باز هم به صفر بازمی‌گردد.

این تحلیل دوگانه نشان می‌دهد که بازار رقابت کامل یک سیستم پویا و خودتنظیم است که به طور مداوم به تغییرات واکنش نشان می‌دهد تا در بلندمدت، شرکت‌ها را به سمت سود اقتصادی صفر و تولید در کارآمدترین نقطه ممکن هدایت کند.

—————————————————————————————-

بخش سوم: رقابت انحصاری (Monopolistic Competition) – نبرد برندها

تعریف: این ساختار بازار، ترکیبی هوشمندانه از رقابت و انحصار است. در رقابت انحصاری، تعداد زیادی شرکت وجود دارد (مانند رقابت کامل)، اما تفاوت اصلی این است که محصولات یکسان نیستند. هر شرکت محصول خود را از طریق تمایز (differentiation) در کیفیت، طراحی، بسته‌بندی، برندسازی و بازاریابی، از محصولات رقبا متمایز می‌کند.

منحنی تقاضای نزولی: به دلیل تمایز محصول، شرکت دیگر یک “قیمت‌پذیر” صرف نیست. اگر قیمت را بالا ببرد، تمام مشتریانش را از دست نمی‌دهد (برخلاف رقابت کامل). برخی مشتریان وفادار به برند باقی می‌مانند. بنابراین، منحنی تقاضایی که هر شرکت با آن روبروست، شیب نزولی دارد. البته چون جایگزین‌های خوب زیادی وجود دارد، این تقاضا بسیار کشسان است.

ویژگی‌های کلیدی:

تعداد زیاد فروشندگان: تعداد شرکت‌ها آنقدر زیاد است که تبانی و هماهنگی بین آن‌ها تقریباً غیرممکن است.

محصولات متمایز: این تمایز، کلید اصلی این بازار است. این تمایز به هر شرکت یک “انحصار کوچک” بر روی نسخه خاص خود از محصول می‌دهد.

موانع ورود کم: ورود رقبای جدید به بازار نسبتاً آسان است که این ویژگی باعث می‌شود سودهای بلندمدت از بین بروند.

بازار رستوران‌ها، فروشگاه‌های لباس، یا خمیردندان مثال‌های عالی از این ساختار هستند. شرکت‌ها با تبلیغات و ایجاد تصویر ذهنی (مثلاً دندان‌های سفیدتر، نفس تازه‌تر، یا جلوگیری از پوسیدگی) سعی در جذب و حفظ مشتری دارند و همین امر به آن‌ها قدرت قیمت‌گذاری محدودی می‌بخشد.

خلاصه تولید در رقابت انحصاری (کوتاه‌مدت و بلندمدت)

ویژگی اصلی این بازار، تمایز محصول است که به هر شرکت یک منحنی تقاضای نزولی می‌دهد. این موضوع اساس تمام تصمیم‌گیری‌هاست.

تولید کوتاه‌مدت و بلندمدت تحت رقابت انحصاری

. در کوتاه‌مدت (Short-Run): رفتار شبیه به انحصار
قاعده تولید: شرکت مقداری را تولید می‌کند که درآمد نهایی با هزینه نهایی برابر شود (MR = MC).
تعیین قیمت: قیمت بر اساس منحنی تقاضا و بالاتر از هزینه نهایی (MC<P) تعیین می‌شود.
نتیجه: شرکت می‌تواند سود اقتصادی (اگرP>ATC) یا زیان اقتصادی (اگر P<ATC) را تجربه کند.
۲. در بلندمدت (Long-Run): رفتار شبیه به رقابت کامل
عامل کلیدی: موانع ورود پایین هستند، بنابراین ورود و خروج آزاد است.
فرآیند تعدیل:
اگر شرکت‌ها سود کنند، رقبای جدید وارد می‌شوند. این امر تقاضا برای شرکت‌های قدیمی را کاهش می‌دهد و آن را پرکشش می‌کند.
این فرآیند ورود رقبا تا جایی ادامه می‌یابد که تمام سود اقتصادی از بین برود.
نتیجه نهایی تعادل بلندمدت:
سود اقتصادی صفر است (P=ATC): مانند رقابت کامل، جذابیت بازار از بین می‌رود.
ناکارایی وجود دارد:
قیمت بالاتر از هزینه نهایی است (P>MC): تخصیص منابع بهینه نیست.
ظرفیت مازاد (Excess Capacity): شرکت در مقداری کمتر از نقطه حداقل هزینه متوسط (ATC) تولید می‌کند. یعنی می‌توانست ارزان‌تر تولید کند، اما تقاضای کافی ندارد.
به طور خلاصه: شرکت‌ها در کوتاه‌مدت از تمایز محصول برای کسب سود بهره می‌برند، اما در بلندمدت، رقابت این سود را از بین می‌برد. با این حال، بهای وجود تنوع محصول برای مصرف‌کننده، قیمتی بالاتر و تولیدی ناکارآمدتر در مقایسه با بازار رقابت کامل است.

تولید بنگاه تحت رقابت انحصاری و کامل

پیامدهای تمایز محصول در رقابت انحصاری (نوآوری، تبلیغات و برندسازی)

پس از درک تعادل کوتاه‌مدت و بلندمدت، باید به ابزارهایی که شرکت‌ها برای ایجاد و حفظ تمایز محصول خود استفاده می‌کنند، بپردازیم. این ابزارها هزینه‌هایی دارند اما منافعی نیز به همراه می‌آورند.

۱. نوآوری محصول (Product Innovation)

  • انگیزه اصلی: نوآوری یک فعالیت ضروری برای بقا و کسب سود در این بازار است. شرکت‌ها برای فرار از تعادل بلندمدت (سود صفر)، دائماً به دنبال خلق محصولات جدید یا بهبود ویژگی‌های محصولات فعلی هستند.
  • اثر نوآوری: یک محصول نوآورانه، تقاضای شرکت را کم‌کشش‌تر می‌کند و به آن اجازه می‌دهد تا به طور موقت قیمتی بالاتر تعیین کرده و سود اقتصادی کسب کند.
  • پویایی بازار: این سود موقتی است. به محض موفقیت یک نوآوری، رقبا به سرعت از آن تقلید کرده یا جایگزین‌های مشابهی عرضه می‌کنند که این امر دوباره سود را از بین می‌برد. بنابراین، چرخه نوآوری باید دائماً تکرار شود.
  • هزینه بهینه: شرکت باید تا جایی برای نوآوری هزینه کند که هزینه نهایی نوآوری با درآمد نهایی حاصل از آن برابر شود.

۲. تبلیغات (Advertising)

  • هدف: شرکت‌ها هزینه‌های بالایی برای تبلیغات صرف می‌کنند تا:
    1. مشتریان را از ویژگی‌های منحصربه‌فرد محصول خود آگاه سازند.
    2. تفاوت‌های (حتی جزئی) بین محصول خود و رقبا را در ذهن مشتری برجسته کنند.
  • اثر بر هزینه‌ها: تبلیغات به عنوان یک هزینه ثابت، منحنی متوسط هزینه کل (ATC) را به سمت بالا منتقل می‌کند. البته با افزایش تولید و فروش (در صورت موفقیت تبلیغات)، این هزینه ثابت بر تعداد بیشتری از واحدها سرشکن شده و می‌تواند به کاهش هزینه متوسط کل منجر شود.
  • منفعت برای مصرف‌کننده: تبلیغات به مصرف‌کنندگان اطلاعات می‌دهد و به آن‌ها کمک می‌کند تا تصمیمات خرید بهتری بگیرند.

۳. برندسازی (Branding)

  • نقش برند: نام‌های تجاری (Brand Names) یک ابزار قدرتمند اطلاعاتی هستند. آن‌ها به مصرف‌کنندگان سیگنالی از کیفیت محصول می‌دهند، حتی قبل از اینکه آن را امتحان کنند (مثلاً برند BMW کیفیت بالا را تداعی می‌کند).
  • ایجاد انگیزه برای حفظ کیفیت: یک برند معتبر و باارزش، خود به یک دارایی برای شرکت تبدیل می‌شود. این امر انگیزه قوی‌ای برای شرکت ایجاد می‌کند تا با تولید محصولات بی‌کیفیت، به اعتبار و ارزش برند خود لطمه نزند.

جمع‌بندی نهایی:

در حالی که رقابت انحصاری از نظر کارایی تولید (MIN ATC) و تخصیص (P = MC) ضعیف‌تر از رقابت کامل عمل می‌کند، اما این ناکارایی “بهای” دستیابی به مزایایی مانند تنوع محصول، نوآوری مستمر و اطلاعات بهتر برای مصرف‌کننده است که از طریق تبلیغات و برندسازی فراهم می‌شود.

—————————————————————————————-

بخش چهارم: انحصار چندجانبه (Oligopoly) – بازی بزرگان

تعریف: مهم‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین ویژگی بازار انحصار چندجانبه این است که تنها چند شرکت بزرگ بر کل صنعت مسلط هستند. در چنین بازاری، سرنوشت شرکت‌ها به شدت به یکدیگر وابسته (interdependent) است. هر تصمیم یک شرکت (مثلاً در مورد قیمت‌گذاری، تبلیغات یا عرضه محصول جدید) مستقیماً بر سود و استراتژی رقبایش تأثیر می‌گذارد و واکنش فوری آن‌ها را به دنبال خواهد داشت.

  • ویژگی‌های کلیدی:
    • تعداد کم فروشندگان: بازار تحت سلطه چند غول است.
    • وابستگی متقابل استراتژیک: این ویژگی، قلب انحصار چندجانبه است. شرکت‌ها باید مانند بازیکنان شطرنج، دائماً حرکات احتمالی رقبای خود را پیش‌بینی کرده و بهترین واکنش را طراحی کنند.
    • محصولات: محصولات می‌توانند کاملاً مشابه باشند (مانند فولاد یا نفت خام، که به آن انحصار چندجانبه خالص می‌گویند) یا متمایز باشند (مانند خودرو یا گوشی‌های هوشمند، که انحصار چندجانبه متمایز نامیده می‌شود).
    • موانع ورود بالا: موانع بسیار بزرگی مانند نیاز به سرمایه عظیم (برای ساخت کارخانه خودروسازی)، صرفه‌جویی‌های گسترده به مقیاس (تولید انبوه هزینه را به شدت کاهش می‌دهد)، یا مالکیت فناوری‌های پیچیده، ورود رقبای جدید را بسیار دشوار یا حتی غیرممکن می‌کند. این موانع از سودهای بلندمدت شرکت‌های موجود محافظت می‌کنند.

بازار خودرو یک مثال کلاسیک است. تصمیمات تویوتا در مورد قیمت‌گذاری و مدل‌های جدید، مستقیماً بر تصمیمات استراتژیک فورد، هیوندای و فولکس‌واگن تأثیر می‌گذارد و بالعکس.

به دلیل همین وابستگی متقابل، یک مدل واحد برای تحلیل این بازار وجود ندارد. در ادامه، مدل‌های اصلی که در فایل شما به آن‌ها اشاره شده، توضیح داده می‌شوند.

۱. مدل منحنی تقاضای شکسته (Kinked Demand Curve Model)

این مدل سنتی تلاش می‌کند تا پدیده ثبات قیمت در بازارهای انحصار چندجانبه را توضیح دهد.

  • فرض اصلی: هر شرکت معتقد است که رقبا به تصمیمات قیمتی او به صورت نامتقارن واکنش نشان می‌دهند:
    • اگر قیمت را افزایش دهد: رقبا از او پیروی نمی‌کنند و قیمت خود را ثابت نگه می‌دارند تا سهم بازار او را تصاحب کنند. در نتیجه، تقاضا برای محصول این شرکت در بالای قیمت فعلی، بسیار کشسان (تقریباً افقی) است.
    • اگر قیمت را کاهش دهد: رقبا برای از دست ندادن سهم بازار، به سرعت از او پیروی کرده و قیمت‌های خود را کاهش می‌دهند. در نتیجه، تقاضا برای محصول این شرکت در پایین‌تر از قیمت فعلی، بسیار کم‌کشش (تقریباً عمودی) است.
  • شکل منحنی تقاضا: این دو واکنش متفاوت، یک “شکستگی” (Kink) در منحنی تقاضای شرکت در سطح قیمت رایج بازار (PK​) ایجاد می‌کند.

پیامد کلیدی: این شکستگی در منحنی تقاضا، باعث ایجاد یک شکاف یا گسستگی عمودی در منحنی درآمد نهایی (MR) می‌شود

۲. مدل کورنو (Cournot Duopoly Model)

مدل کورنو بر رقابت بر سر مقدار تولید تمرکز دارد.

  • فرض اصلی: در یک بازار دو شرکتی (Duopoly)، هر شرکت مقدار تولید خود را بر اساس این فرض انتخاب می‌کند که مقدار تولید رقیب ثابت است.
  • فرآیند تعادل: شرکت‌ها به طور همزمان تصمیم به تولید می‌گیرند. در هر دوره، هر شرکت با توجه به تولید رقیب در دوره قبل، تولید خود را تعدیل می‌کند. این فرآیند ادامه می‌یابد تا جایی که هیچ یک از شرکت‌ها انگیزه‌ای برای تغییر مقدار تولید خود نداشته باشد.
  • نتیجه تعادل: در تعادل کورنو، هر دو شرکت مقدار یکسانی تولید کرده و بازار را به طور مساوی تقسیم می‌کنند.
    • قیمت تعادل از قیمت انحصاری کامل کمتر است.
    • قیمت تعادل از قیمت رقابت کامل (که برابر MC است) بیشتر است.
  • نکته: اگر تعداد شرکت‌ها در مدل کورنو افزایش یابد، قیمت تعادل به تدریج به سمت هزینه نهایی (MC) کاهش می‌یابد و در نهایت به نتیجه بازار رقابت کامل نزدیک می‌شود.

۳. مدل استاکلبرگ (Stackelberg Dominant Firm Model)

این مدل نیز بر رقابت بر سر مقدار است، اما برخلاف کورنو، یک شرکت نقش “رهبر” (Leader) و دیگری نقش “پیرو” (Follower) را دارد.

  • فرض اصلی: شرکت رهبر (معمولاً شرکت بزرگ‌تر یا کارآمدتر) ابتدا مقدار تولید خود را انتخاب می‌کند. شرکت پیرو، پس از مشاهده تصمیم رهبر، مقدار تولید خود را برای حداکثرسازی سودش تعیین می‌کند.
  • نتیجه تعادل: شرکت رهبر با دانستن اینکه پیرو چگونه واکنش نشان خواهد داد، مقداری را انتخاب می‌کند که سود خودش را حداکثر کند. در نتیجه، شرکت رهبر مقدار بیشتری تولید کرده، قیمت بالاتری دریافت می‌کند و سهم بیشتری از کل سود بازار را به دست می‌آورد.

۴. نظریه بازی‌ها و تعادل نش (Nash Equilibrium)

این یک چارچوب کلی برای تحلیل تصمیمات استراتژیک است.

  • تعادل نَش (Nash Equilibrium): وضعیتی است که در آن، هر شرکت با توجه به استراتژی انتخابی رقبایش، بهترین استراتژی ممکن را برای خود انتخاب کرده است. در این نقطه، هیچ شرکتی نمی‌تواند با تغییر یک‌جانبه استراتژی خود، به سود بیشتری دست یابد.
    • نتیجه بدون تبانی (تعادل نش): هر دو شرکت انگیزه دارند قیمت پایین را انتخاب کنند (برای کسب سهم بازار بیشتر یا جلوگیری از ضرر)، حتی اگر همکاری (انتخاب قیمت بالا توسط هر دو) منجر به سود کلی بیشتری شود. در مثال فایل، تعادل نش زمانی است که شرکت A قیمت بالا و شرکت B قیمت پایین را انتخاب می‌کند، زیرا در آن نقطه هیچ‌کدام با تغییر یک‌جانبه وضع بهتری پیدا نمی‌کنند.
  • تبانی و کارتل (Collusion & Cartels): اگر شرکت‌ها بتوانند یک توافق الزام‌آور (مانند کارتل اوپک) ایجاد کنند، می‌توانند مانند یک انحصارگر عمل کرده، تولید را محدود و قیمت را بالا ببرند تا سود مشترکشان را حداکثر کنند.
  • عوامل موفقیت تبانی:
    • تعداد کم شرکت‌ها
    • تشابه بالای محصولات و ساختار هزینه‌ها
    • تکرار و کوچکی حجم خریدها
    • اطمینان از تنبیه شدید در صورت خیانت (تولید بیشتر از سهمیه)
    • نبود رقابت از خارج از کارتل

۵. مدل شرکت مسلط (Dominant Firm Model)

این مدل برای بازارهایی به کار می‌رود که یک شرکت سهم بازار بسیار بزرگی دارد (شرکت مسلط) و تعدادی شرکت کوچک‌تر و پیرو (شرکت‌های رقیب) نیز در بازار فعال هستند.

  • فرآیند قیمت‌گذاری:
    1. شرکت مسلط مانند یک انحصارگر عمل می‌کند. او ابتدا منحنی تقاضای کل بازار را در نظر گرفته و مقداری که شرکت‌های کوچک‌تر در قیمت‌های مختلف عرضه می‌کنند را از آن کم می‌کند. باقیمانده، منحنی تقاضای خود شرکت مسلط است.
    2. سپس بر اساس این منحنی تقاضای مختص خود و درآمد نهایی متناظرش، مقداری را تولید می‌کند که MCDF = MR​ باشد و قیمت تعادلی (P*) را تعیین می‌کند.
    3. شرکت‌های کوچک‌تر این قیمت (P*) را به عنوان یک قیمت داده شده (Price Takers) پذیرفته و مقداری را تولید می‌کنند که در آن P*​= MCCF باشد.
  • نتیجه: شرکت مسلط قیمت بازار را تعیین می‌کند و سهم بزرگی از بازار را در اختیار دارد، در حالی که شرکت‌های کوچک‌تر باقیمانده تقاضا را پوشش می‌دهند.

————————————————————————————————

بخش پنجم: انحصار کامل (Monopoly) – پادشاه بی‌رقیب

خب، “انحصارگر” کیه؟ غول مرحله آخره! شرکتیه که یه محصول خاص رو تولید می‌کنه و هیچکس دیگه‌ای اون کالا یا یه چیز خیلی شبیه بهش رو نمی‌فروشه. فکر کن فقط یک شرکت در کل کشور برق تولید می‌کنه، یا فقط یک شرکت حق ساخت یه داروی حیاتی رو داره. این شرکت با کل تقاضای بازار روبروئه.

ویژگی اصلی این غول اینه که منحنی تقاضاش سرازیره. یعنی چی؟ یعنی اگه بخواد حتی یه دونه بیشتر بفروشه، باید قیمتش رو برای همه مشتری‌هاش بیاره پایین. برخلاف بقال سر کوچه‌ی شما (که در یک بازار رقابتیه و قیمت‌ها از دستش خارجه)، انحصارگر یه “قیمت‌گذار” یا به قول خارجیا “Price Searcher” هست. باید بگرده تا اون قیمت طلایی که سودش رو به عرش می‌رسونه پیدا کنه.

  • ویژگی‌های کلیدی:
    • یک فروشنده: یک شرکت تمام عرضه بازار را کنترل می‌کند.
    • محصول منحصربه‌فرد: مصرف‌کنندگان هیچ گزینه دیگری برای انتخاب ندارند.
    • موانع ورود بسیار بالا: این موانع می‌توانند ناشی از موارد زیر باشند:
    • حمایت دولت: اعطای حق انحصاری مانند حق ثبت اختراع (پتنت) یا کپی‌رایت.
    • کنترل یک منبع کمیاب: مالکیت تنها معدن یک ماده خاص در جهان.
  • صرفه‌جویی‌های عظیم به مقیاس: که منجر به انحصار طبیعی (Natural Monopoly) می‌شود.

۱. فرمول مخفی غول برای پولدار شدن: چطور سودش رو ماکسیمم می‌کنه؟

یه قانون طلایی تو اقتصاد هست که همه ازش پیروی می‌کنن، از بقال سر کوچه تا همین غول انحصارگر: تا جایی تولید کن که درآمدِ حاصل از فروش آخرین کالا (درآمد نهایی یا MR) دقیقاً با هزینه‌ی تولید همون آخرین کالا (هزینه نهایی یا MC) برابر بشه. یعنی

حالا این غول چطور قیمت رو پیدا می‌کنه؟ دو مرحله داره:

  1. پیدا کردن تعداد تولید: اول روی نمودارش نگاه می‌کنه ببینه منحنی MR و MC کجا همدیگه رو قطع می‌کنن. این نقطه بهش میگه “آها! این تعداد بهینه تولید منه” (Q*)
  2. پیدا کردن قیمت: بعد با همون تعداد تولید (Q*) یه خط عمودی می‌کشه بالا تا به منحنی تقاضای اصلی بازار بخوره. نقطه‌ی تلاقی روی محور عمودی، همون قیمتیه (P∗P^*P∗) که باید روی محصولش بذاره.

هزینه‌ها و درآمدهای کوتاه‌مدت انحصار

چرا سودش دائمیه؟ چون موانع ورود به این بازار خیلی سخته! مثل اینه که دور قلعه‌اش یه خندق عمیق کنده. اگه این شرکت داره سودهای کلان به جیب می‌زنه، هیچ شرکت دیگه‌ای نمی‌تونه به راحتی وارد بشه و کیک سود رو باهاش تقسیم کنه. برای همین، این سود اقتصادی می‌تونه در بلندمدت هم ادامه داشته باشه.

یه سوءتفاهم رایج: آیا انحصارگر گرون‌ترین قیمت ممکن رو انتخاب می‌کنه؟ نه! اون دنبال بیشترین سود ممکنه، نه بیشترین قیمت. اگه خیلی گرون بفروشه، تعداد کمی ازش می‌خرن و سودش کم میشه.

۲. رابطه پنهان قیمت و درآمد: چرا درآمد نهایی همیشه کمتر از قیمته؟

یادت هست گفتیم اگه بخواد بیشتر بفروشه باید قیمتش رو کم کنه؟ خب این یعنی درآمدی که از فروش یه کالای اضافه به دست میاره (MR)، همیشه از قیمتی که برای اون کالا می‌گیره (P) کمتره. چرا؟ چون وقتی قیمت رو کم می‌کنه، این تخفیف رو باید به تمام مشتری‌های قبلی هم بده!

یه فرمول باحال هم داره که این رابطه رو با “کشش تقاضا” نشون میده:

این فرمول یه راز بزرگ رو فاش می‌کنه: انحصارگر همیشه در قسمتی از منحنی تقاضا فعالیت می‌کنه که  با کشش (Elastic) باشه. یعنی جایی که مردم به تغییر قیمت حساسن. اگه بره تو بخش بی‌کشش (جایی که مردم حساسیت کمی به قیمت دارن)، درآمد نهایی‌اش منفی میشه که احمقانه‌ست! مثل اینه که برای فروش بیشتر، درآمد کلش رو کم کنه.

۳. استراتژی‌های قیمت‌گذاری: برای همه یک قیمت یا هر کی یه قیمت؟

این غول دو تا راه اصلی برای قیمت‌گذاری داره:

الف) استراتژی تک‌نرخی (Single-Price)

ساده و سرراست! به همه مشتری‌ها، از پیر و جوون گرفته تا فقیر و غنی، محصولش رو به یک قیمت می‌فروشه. تمام اون تحلیل “چطور سود رو ماکسیمم کنیم” که بالا گفتیم، مال همین استراتژیه.

ب) استراتژی تبعیض قیمت (Price Discrimination): زرنگ‌بازی برای سود بیشتر!

اینجا داستان جالب میشه. انحصارگر میاد و به گروه‌های مختلف مشتری، قیمت‌های متفاوتی رو پیشنهاد میده.

  • هدفش چیه؟ اینکه اون “لذت اضافی” که مشتری از خرید می‌بره (مازاد مصرف‌کننده) رو ازش بقاپه و تبدیل به سود خالص برای خودش کنه!
  • چطوری این کار رو می‌کنه؟ باید سه شرط برقرار باشه:
    1. باید تو بازار قدرت داشته باشه (که خب انحصارگره و داره!).
    2. بتونه مشتری‌هاش رو دسته‌بندی کنه. مثلاً دانشجوها، کارمندها، بازنشسته‌ها. هر کدوم یه حساسیت متفاوتی به قیمت دارن (کشش تقاضاشون فرق می‌کنه).
    3. جلوی بازار سیاه رو بگیره! یعنی نذاره دانشجو که بلیط سینما رو با تخفیف خریده، بره همون بلیط رو به یه کارمند با قیمت بالاتر بفروشه.
  • نتیجه‌اش چیه؟
  • سود بیشتر: از اونی که عجله داره و حاضره پول بیشتری بده (مثل یه مسافر کاری برای بلیط هواپیما)، پول بیشتری می‌گیره و به اونی که دنبال تخفیفه (مثل یه مسافر تفریحی)، قیمت پایین‌تری پیشنهاد میده. در نتیجه سود کلش از حالت تک‌نرخی خیلی بیشتر میشه
  • تولید بیشتر، ضرر کمتر برای جامعه: جالبه بدونی تبعیض قیمت باعث میشه تولید کل بیشتر بشه و اون “زیان اجتماعی” که انحصار به وجود میاره، کمتر بشه. چون حالا می‌تونه به اونایی که توان خرید با قیمت بالا رو نداشتن هم محصولش رو بفروشه.

۴. چرا دولت‌ها از انحصارگرها دل خوشی ندارن؟

  • مقایسه با بازار رقابتی: اگه همین صنعت رو رقابتی می‌کردیم چی میشد؟

رقابت کامل در مقابل انحصار

  • انحصارگر کمتر تولید می‌کنه و گرون‌تر می‌فروشه.
  • زیان مرده (Deadweight Loss): این کم تولید کردن و گرون فروختن یه “زیان مرده” به جامعه تحمیل می‌کنه. یعنی چی؟ یعنی جامعه حاضر بود برای کالاهای بیشتر پول بده (حتی بیشتر از هزینه تولیدشون)، ولی انحصارگر برای حفظ سود خودش، اون‌ها رو تولید نمی‌کنه. این فرصت از دست رفته، مثل یه وزنه به پای اقتصاد جامعه است.
  • دخالت دولت (Regulation): برای همین دولت‌ها معمولاً وارد عمل میشن:
    • قیمت‌گذاری بر اساس هزینه متوسط (P=ATC): این رایج‌ترین راهه. به شرکت میگن “داداش! باید قیمتی بفروشی که فقط هزینه‌هات رو پوشش بده و یه سود عادی (نرمال) ببری، نه سود نجومی!”. این کار باعث میشه قیمت بیاد پایین، تولید بره بالا، و حال جامعه بهتر بشه.
    • قیمت‌گذاری بر اساس هزینه نهایی (P=MC): این حالت ایده‌آل برای جامعه است. قیمت خیلی پایین میاد و تولید خیلی زیاد میشه. اما مشکل اینجاست که با این قیمت، شرکت ضرر می‌کنه! برای همین اگه دولت این سیاست رو اجرا کنه، باید به شرکت یارانه (سوبسید) بده تا ورشکست نشه.

۵. چرا انحصارگر “منحنی عرضه” نداره؟

اینم یه نکته فنی ولی جالب. تو بازار رقابتی، ما یه منحنی عرضه داریم که میگه تو هر قیمتی، شرکت چقدر حاضره تولید کنه. ولی تو دنیای انحصار، رقابت انحصاری و انحصار چندجانبه، چنین چیزی وجود نداره! چرا؟ چون مقدار تولید این شرکت‌ها فقط به هزینه‌هاشون بستگی نداره، بلکه شدیداً به شکل و شمایل منحنی تقاضا هم وابسته است. نمیشه یه رابطه ثابت بین قیمت و مقدار پیدا کرد.

6.انحصار طبیعی (Natural Monopoly): وقتی یکی بودن بهتر از چندتا بودنه!

تصور کن یه صنعتی هست که اگه فقط یه شرکت توش فعال باشه، هزینه‌ی تولید برای همه خیلی کمتر از زمانی درمیاد که دو، سه یا چندتا شرکت بخوان همون کار رو بکنن. به این پدیده میگن “انحصار طبیعی”.

مثال کلاسیکش چیه؟ شرکت برق، آب و فاضلاب، یا گاز.

فکر کن تو شهر شما، سه تا شرکت مختلف بخوان برق‌رسانی کنن. این یعنی چی؟ یعنی سه سری دکل برق جدا، سه سری سیم‌کشی تو خیابون‌ها، سه سری ترانسفورماتور! یه هرج و مرج کامل! هزینه‌ی ثابت اولیه برای این کارها (مثل کندن زمین، نصب دکل، کشیدن کابل) وحشتناک بالاست.

حالا اگه فقط یک شرکت این کار رو بکنه، با همون یک‌بار هزینه کردن، می‌تونه به کل شهر سرویس بده. هرچی تعداد خونه‌هایی که بهشون برق میده بیشتر میشه، هزینه‌ی سرشکن شده برای هر خونه (همون هزینه متوسط یا Average Cost) پایین و پایین‌تر میاد. به این میگن “صرفه‌جویی ناشی از مقیاس” (Economies of Scale) در مقیاس خیلی بزرگ.

پس ویژگی اصلی انحصار طبیعی اینه:

منحنی هزینه متوسط کل (ATC) در تمام محدوده‌ی تقاضای بازار، شیب نزولی داره. یعنی هرچقدر بیشتر تولید کنه، هزینه‌ی متوسطش کمتر میشه.

انحصار طبیعی – قیمت‌گذاری هزینه متوسط و هزینه نهایی

چرا دولت باهاش کنار میاد ولی کنترلش می‌کنه؟

از یه طرف، وجود این انحصار “طبیعی” و “مفیده”، چون جلوی هدررفت منابع و هزینه‌های اضافی رو می‌گیره. اگه یه شرکت دوم بخواد وارد این بازار بشه، چون مجبوره بازار رو تقسیم کنه، هر دو شرکت با هزینه متوسط بالاتری تولید می‌کنن و در نهایت قیمت برای مصرف‌کننده گرون‌تر تموم میشه.

از طرف دیگه، اگه این انحصارگر رو به حال خودش رها کنیم (Unregulated)، مثل هر انحصارگر دیگه‌ای، شیطنت می‌کنه! میره سراغ همون قاعده‌ی طلایی خودش (MR =MC)، مقدار تولیدQU رو کم می‌کنه و یه قیمت خیلی بالاPU از مردم میگیره تا سودش رو به حداکثر برسونه.

اینجاست که دولت وارد میشه و میگه: “داداش! باشه، تو تنها باش، ولی قیمت‌هات دست منه!”. این همون بحث تنظیم مقررات (Regulation) هست که بالاتر هم بهش اشاره کردیم و حالا نمودارش رو داریم:

  • حالت بدون دخالت دولت (Unregulated): شرکت تا جایی که MR=MC بشه تولید می‌کنه. خروجی‌اش QU ​ و قیمتش PU​ خواهد بود. (بالاترین قیمت و کمترین تولید در نمودار).
  • راه حل دولت (قیمت‌گذاری بر اساس هزینه متوسط): دولت به شرکت میگه باید قیمتت رو تا PAC بیاری پایین. در این قیمت، منحنی تقاضا، منحنی هزینه متوسط (ATC) رو قطع می‌کنه. نتیجه‌اش چیه؟
    • مقدار تولید خیلی بیشتر میشه (از QU​ بهQAC).
    • قیمت برای مردم خیلی کمتر میشه.
    • شرکت فقط یه سود نرمال می‌بره (چون Price =ATC) و ورشکست نمیشه. این رایج‌ترین راهکار برای انحصارات طبیعیه.
  • راه حل ایده‌آل ولی پردردسر (قیمت‌گذاری بر اساس هزینه نهایی): اگه دولت بخواد جامعه رو به بالاترین سطح رفاه برسونه، میگه قیمت باید با هزینه نهایی برابر باشه (PMC​). این باعث میشه تولید از این هم بیشتر بشه (QMC​)، اما یه مشکل بزرگ داره: همونطور که تو نمودار 9.20 می‌بینی، در این نقطه قیمت (PMC​) از هزینه متوسط (ATC) کمتره! این یعنی شرکت به ازای هر واحدی که می‌فروشه ضرر می‌کنه. برای همین، اگه دولت این سیاست رو اجرا کنه، باید مابه‌التفاوتش رو به صورت یارانه (سوبسید) به شرکت بپردازه تا سرپا بمونه.

پس انحصار طبیعی یه پدیده‌ی خیلی خاصه که در اون خودِ ساختار هزینه‌ها، بازار رو به سمت تک شرکتی شدن سوق میده و نقش دولت در اینجا به جای از بین بردن انحصار، “کنترل کردن” اون برای رسیدن به نفع اجتماعیه.

—————————————————————————————-

بخش  ششم: ابزارهای تشخیص – چگونه ساختار بازار را شناسایی کنیم؟

تحلیلگران برای اینکه به طور کمی تشخیص دهند یک صنعت به کدام ساختار بازار نزدیک‌تر است، از شاخص‌های تمرکز (Concentration Measures) استفاده می‌کنند. این شاخص‌ها نشان می‌دهند که سهم بازار تا چه حد در اختیار تعداد کمی از شرکت‌های بزرگ است.

۱. شاخص تمرکز N-شرکت (N-Firm Concentration Ratio)

این شاخص، مجموع سهم بازار N شرکت بزرگتر در یک صنعت را محاسبه می‌کند. برای مثال، شاخص تمرکز ۴-شرکت، مجموع سهم بازار چهار شرکت بزرگ صنعت است.

  • تفسیر:
    • نسبت نزدیک به ۰٪ نشان‌دهنده رقابت کامل است.
    • نسبت‌های پایین (مثلاً زیر ۴۰٪) ممکن است نشانه رقابت انحصاری باشند.
    • نسبت‌های بالا (مثلاً بالای ۶۰٪) به سمت انحصار چندجانبه تمایل دارند.
    • نسبت نزدیک به ۱۰۰٪ نشان‌دهنده انحصار یا انحصار چندجانبه با تمرکز بسیار بالا است.
  • محدودیت اصلی: این شاخص به توزیع سهم بازار بین شرکت‌های بزرگ حساس نیست. برای مثال، صنعتی که ۴ شرکت هر کدام ۲۵٪ سهم دارند (جمعاً ۱۰۰٪) با صنعتی که یک شرکت ۹۷٪ و سه شرکت دیگر هر کدام ۱٪ سهم دارند (جمعاً ۱۰۰٪)، شاخص ۴-شرکت یکسانی دارند، در حالی که پویایی رقابت در آن‌ها کاملاً متفاوت است.

۲. شاخص هرفیندال-هیرشمن (Herfindahl-Hirschman Index – HHI)

این شاخص یک معیار دقیق‌تر و پرکاربردتر است که با جمع کردن مجذور سهم بازار (به درصد) تمام شرکت‌های صنعت محاسبه می‌شود.

مجذور کردن باعث می‌شود که به شرکت‌های بزرگتر وزن بسیار بیشتری داده شود.

  • محدودیت‌های کلی شاخص‌های تمرکز:
    • تعریف بازار: مهم‌ترین محدودیت این است که نتایج به شدت به نحوه تعریف بازار بستگی دارد. آیا بازار خودروهای لوکس را تحلیل می‌کنیم یا کل بازار خودرو؟ بازار نوشابه‌های گازدار یا کل بازار نوشیدنی‌ها؟ بازار محلی یا جهانی؟
    • موانع ورود: این شاخص‌ها به طور مستقیم موانع ورود را اندازه‌گیری نمی‌کنند. یک بازار ممکن است متمرکز باشد اما اگر موانع ورود پایین باشند، تهدید رقبای بالقوه، قدرت قیمت‌گذاری شرکت‌های موجود را محدود می‌کند.

——————————————————————————–

جمع‌بندی نهایی و مقایسه جامع ساختارهای بازار

اکنون با مرور تمام ساختارهای بازار، می‌توانیم آن‌ها را در یک نگاه در جدولی کامل و جامع مقایسه کنیم. این جدول چکیده تمام آن چیزی است که برای تحلیل ساختاری یک صنعت نیاز دارید:

ویژگیرقابت کاملرقابت انحصاریانحصار چندجانبهانحصار کامل
تعداد شرکت هابسیار زیادزیادکمیک
محصولهمگن/ استانداردمتمایزهمگن یا متمایزمنحصربه‌فرد
موانع ورودبسیار کمکمبالابسیار بالا
قدرت قیمت گذاریبدون قدرت(Price taker)مقداریمقداری تا قابل توجهقابل توجه
منحنی تقاضای شرکتکاملا باکشش(افقی)نزولی(بسیار باکشش)نزولی (بسته به واکنش رقبا)نزولی (همان منحنی تقاضای بازار)
سود اقتصادی بلند مدتصفرصفرمی‌تواند مثبت باشدمی‌تواند مثبت باشد
رقابت غیر قیمتیوجود نداردحیاتی است(تبلیغات برندینگ)  حیاتی است (تبلیغات، کیفیت)عمدتاً برای روابط عمومی و حفظ تقاضا
کارایی و تخصیص(P=MC)بله جامعه حداکثر مطلوبیت را داردخیر P>MCخیر P>MCخیر P>MC
کارایی در تولید (Min ATC)بله تولید در کمترین هزینه ممکنخیرظرفیت مازاد یا excess capacityمعمولاً خیرمعمولاً خیر

این خلاصه، تفاوت‌های کلیدی بین چهار ساختار اصلی بازار را به وضوح نشان می‌دهد و به شما کمک می‌کند تا چارچوبی منسجم برای تحلیل صنایع مختلف داشته باشید.

————————————————————————————————

گام بعدی در سفر دانش شما

اکنون که با دنیای “خرد” شرکت‌ها و بازارها آشنا شدید و فهمیدید که بازیگران اقتصادی در زمین‌های مختلف چگونه بازی می‌کنند، زمان آن رسیده است که لنز دوربین خود را عقب بکشید و به تصویر بزرگ‌تر نگاه کنید. چگونه تمام این فعالیت‌های اقتصادی در سطح یک ملت با هم جمع می‌شوند؟ چه عواملی رشد اقتصادی یک کشور را به پیش می‌رانند یا آن را متوقف می‌کنند؟ تورم و بیکاری چگونه به وجود می‌آیند و چه تأثیری بر جیب و زندگی همه ما دارند؟

شما را دعوت می‌کنیم تا در فصل بعدی، با ما به دنیای شگفت‌انگیز اقتصاد کلان سفر کنید و با مطالعه مبحث «تولید ناخالص، قیمت‌ها و رشد اقتصادی (AGGREGATE OUTPUT, PRICES, AND ECONOMIC GROWTH، با نیروهای عظیمی آشنا شوید که سرنوشت اقتصادی کل کشورها را رقم می‌زنند.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *